شاید زمانی که گفتوگو در خصوص ظرفیتهای اقتصادی برای پیشرفت شکل گرفت، طرفین گفتوگو و متولیان برای تحقق پیشرفتهای مدنظر در هر جامعه، این تصور را نداشتند که روزی فرا میرسد تا صنایع خلاق یا همان صنایع فرهنگی به عنوان یکی از بازوهای جدی و اثرگذار برای این پیشرفت به شمار بیایند. صنایع فرهنگی که طبق تعریف آن در«سند ملی توسعه فناوریهای فرهنگی و نرم» بعضا با عنوان صنایع خلاق نیز شناخته میشود، به مثابه گونهای از صنعت است که به خلقِ ایده، تولید، توزیع محصولات و خدماتی با ماهیت فرهنگی میپردازد.
در دنیای امروز نیز وقتی صحبت از صنایع خلاق و ظرفیتهای آن میشود، این گزاره طرح میگردد که کشورهای پیشرفته به خوبی توانستهاند در حوزه صنایع فرهنگی و خلاق ورود کرده و نهایت استفاده را از این ظرفیت داشته باشند. اما کشورهای در حال پیشرفت، در بهکارگیری ظرفیتهای فرهنگی که قابلیت تبدیل به صنایع فرهنگی و در گام بعد صنایع خلاق را داراست، ناکام ماندهاند. در واقع این کشورها علیرغم آنکه بعضا از ظرفیتهای بالایی برای فعالیت در حوزه صنایع فرهنگی برخوردارند، اما همچنان به اکتشاف و استخراج معادن و منابع طبیعی خود برای افزایش صادرات مواد اولیه مشغول بوده و کشف و بهرهبرداری از منابع پایدارِ فرهنگی خود از طریق صنایع خلاق را از یاد بردهاند. در همین راستا آنچه که در نوشتار پیشِ رو مورد بحث است، اشاره به ابعادی از ظرفیتِ بالقوهی صنایع فرهنگی است که کشورها برای پیشرفتِ خود در اختیار دارند، و به دلایل مختلف توجه به این ظرفیتها مغفول مانده است.
برای مطالعه متن کامل یادداشت، لطفا به این لینک مراجعه نمایید.